سفارش تبلیغ
صبا ویژن
خداوند سبحان، مال را به کسانی که دوست دارد و یا دشمن دارد می بخشد؛ولی دانش را جز به کسی که دوست دارد نمی بخشد [امام علی علیه السلام]
ماه عسل
درباره



ماه عسل


سحر*
دختری با دنیایی از احساسات عاشقانه و غرور سرکش .
پیوندها
عاشق آسمونی
لیلای بی مجنون
سکوت ابدی
دنیای عکس و اطلاعات
devilll
جوک بی ادبی
اتشنشانی بنادر کشور
برترین لحظه ها
سفیر دوستی
روان شناسی و مشاوره
جـــیرفـــت زیـبا
تنهای93
.: شهر عشق :.
فقط عشقو لانه ها وارید شوند
منطقه آزاد
محمدمبین احسانی نیا
*bad boy*
عاشقتم فلانی
عشقی به پاکیه عشق شیرین و آبتین
(بنفشه ی صحرا)
علمدار بصیر
گروه اینترنتی جرقه داتکو
وبلاگ رسمی محسن نصیری(هامون)(شاعر و نویسنده)
آتیه سازان اهواز
salam
دوستانه
هرچه می خواهد دل تنگم میذارم
تینا!!!!
کاروجدان
مشق عشق ناز
به رنگ ابی
فرهنگی
نگار
EsOeS-MuSiC
درگز دیار آشنا
دانلد اهنگ های جدید
متالورژی_دانلودکده ی مهندسی متالورژی(rikhtegari.com)
یک خودمونی ساده
بهاره تنها
Sea of Love
vagte raftan
*دنیای یخی*
احساس ابری
جوجو
چیزهای جالب
متن ترانه ماندگارترین آهنگ های ایرانی
sms های جدید
خنده بازار
هزاره
دهاتی
کشکول
sindrela
باران
بهترین ها برای شما
عشق طلاست
کورش بزرگ:خداوندا این کشور را از دشمن،خشکسالی و دروغ محفوظ دار
من هیچم
عشقولانه
Dr.Nojavan
هتل دانلود
ترویج ازدواج موقت برای جلوگیری از گناه جوانان
تنهایی
درباره ی رپ و دوست شدن با شما
تک صلیب عشق
نم نم باران
جوکستان
____نازیانه_____
*دخترصورتی*
فقط خدا
جک
خـطـ خـــــــــطـی
غم
آرنیکان
ایرانی
shirin
آرشیو یادداشت‌ها

خدایا باز مرا برخواندی در این ضیافت الهی و من همچنان سخت در دنیای  کودکانه خویش گم گشتم خدایا مرا دعوت نمودی اما من اجابتت را ن‍پذیرفتم چون سخت غرق در مادیان و هوای نفس خویش بودم .خدایا من به چه خواهم رسید به غیر از رضای تو که اینچنین مشغولم و تو تا کجا مرا همراه خواهی بود .خدا یا من سخت  در منجلاب  دنیای فانی درگیرم و باز هم به روی خویش نمی اورم که به تو سخت محتاجم خدایا مرا از این جهل مرکب نجات ده.جهلی که  هم جلو دید مرا گرفته هم مانع از اندیشیدن من میشود.جهلی که مرا از تو دور ساخت به هزاران علت .خدایا کاش مرا از بهشت بیرون نمی راندی خدایا کاش مرا نزد خودت نگاه میداشتی تا ابد حتی در جهنم


کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط سحر* 91/4/30:: 3:59 عصر     |     () نظر

چه بی صدا فریادهای عاشقانه در گلویم شکست.چون کبوتری بر اوج آیمان  و چون گلی در بوته زار مزرعه تا اوج قله  کوههای سرد زمستان رسیدم بر بلندای خیال اردکی که در نظرش  مرغابی  اواز چکاوک سر داد و بر بوته خیال خویش دیدم ‍یرمردی آهنگ نوازندگی سر داد .دریا را در اوج طوفان آرام دیدم و کودکی که در ماسه های ساحل ادمکی چوبی  می ساخت.ماهیان دریا یکصدا فزیاد سر دادند و بر افتاب  دست تکان دادند و دیگر هیچ


کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط سحر* 91/4/29:: 9:11 صبح     |     () نظر

.......


کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط سحر* 90/3/8:: 10:10 صبح     |     () نظر
چرا عروس ها و مادرشوهر ها به تفاهم نمی رسند؟
دکتر فرید براتی سده، روانپزشک و مشاور در امور خانواده دعوای قدیمی عروس و مادر شوهر را دستمایه مطلب جدیدش قرار داده و دلایل این اختلاف همیشگی را تحلیل کرده است.


دکتر براتی توضیح داده است : الگوی قالبی یا به عبارت بهتر، تصوری که از مادرشوهر یا مادر زن در ایران وجود دارد موجودی غالب است که طرف مقابلش، یعنی داماد و بیشتر عروس را مغلوب و مطیع خود می خواهد و از این جا در ارتباطات بین عروس یا داماد و مادرشوهر یا مادرزن شکلی از روابط پیش می آید که سرانجام به اختلافات بین زن و شوهر می انجامد دعوا و اختلاف هم از این جا شروع می شود که عروس و داماد کلام یا رفتار (گفته ها و اعمال) مادرزن یا مادرشوهر را نوعی دخالت در زندگی خود می دانند و رفتار آنها را اهانت به خود تلقی می کنند از طرف دیگر، مادرزن یا مادرشوهر هم انتظار دارند که عضو تازه خانواده احترام آنها را نگه دارد و جایگاهی خاص برایشان در نظر بگیرد.

وی درباره علت این اختلافات عنوان کرده است : به نظر روان شناس ها، پسر برای مادر ثمره تلاش ها و درگیری عاطفی اوست. وقتی می بیند که پسرش به سمت زن دیگری رفته، با خود می اندیشد که مبادا تأثیرش را بر فرزندش از دست داده باشد. او وجوه این تأثیر را در اطاعت قبلی فرزند از خود، در مراقبتی که فرزند از او می کرد و در احترامی که به وی می گذاشت می بیند و چون احساس می کند که پسرش دیگر به حد سابق از وی اطاعت نمی کند و برایش احترام قائل نیست یا به اندازه کافی از او حمایت و مراقبت نمی کند احساس می کند که فرزندش دیگر از وی تأثیر نمی پذیرد. از سویی، زن دیگر که در این جا عروس است هم نمی تواند بپذیرد که شوهرش احساس امنیتی را که انتظار دارد از او دریغ کند و انتظار دارد شوهر صددرصد عشق و محبتش را صرف او کند. از این جاست که تعارض مادرشوهر و عروس بروز می کند. بررسی ها نشان می دهد که حتی اگر عروسی احترام بالایی برای مادرشوهرش قائل باشد و بین آنها کمترین حد تعارض و اختلاف وجود داشته باشد، باز هم از نظر روان شناختی نوعی گسست بین آنها وجود خواهد داشت.

دکتر براتی در ادامه به نتایج تحقیق دکتر تری آپتر، روان شناس دانشگاه کمبریج، در این باره اشاره کرده و سپس برخی شکایت های رایج عروس و مادرشوهر از یکدیگر را عنوان کرده است.


کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط سحر* 90/2/1:: 1:36 عصر     |     () نظر
چهارمین ازدواج جنجالی مرد 80 ساله

 

همسر سوم مرد 80 ساله وقتی از چهارمین ازدواج همسرش باخبر شد به دادگاه خانواده رفت و از شوهرش شکایت کرد.
 

روزنامه ایران نوشت:

زن میانسال که مقابل قاضی عموزادی رئیس شعبه 268 دادگاه خانواده نشسته بود همزمان با تسلیم دادخواستش گفت: «7 سال قبل وقتی به خاطر اختلاف‌های شدید خانوادگی خانه‌ام را همراه دو فرزندم ترک می‌کردم تصور نمی‌کردم شوهرم با زن جوانی ازدواج کند.» زن میانسال، در حالی که آهی می‌کشید گفت: دختر 21 ساله‌ای بودم که «قادر» به خواستگاری‌ام آمد. آن زمان کمتر کسی در روستای ما سواد خواندن و نوشتن داشت. اما خواستگارم معلم بود و این ویژگی برای من که خانواده‌ای متوسط و بی‌سواد داشتم افتخار بزرگی بود. به همین دلیل به تفاوت سنی 37 ساله‌مان توجهی نکرده و با مهریه 100 هزار تومان به عقد دائم شوهرم درآمدم. اما خیلی زود متوجه شدم شوهرم قبل از من
2 بار ازدواج کرده. او همسر اولش را به خاطر نازایی طلاق داده بود، اما همسر دومش با دو فرزندشان در حوالی مشهد زندگی می‌کرد. با اطلاع از این موضوع بشدت رنجیده خاطر شده و تصمیم گرفتم از او جدا شوم. اما وقتی متوجه شدم باردارم از جدایی پشیمان شدم. با این حال از همسرم قول گرفتم بین من و همسر دیگرش عدالت را رعایت کند. بعد هم سعی کردم از سر ناچاری موضوع را به فراموشی بسپارم و با شرایط کنار بیایم و زندگی کنم. اما افسوس که رفتارهای سرد و بی‌روح و خسیس بودن شوهرم هر روز شرایط زندگی را به ما سخت‌تر و سخت‌تر می‌کرد. هر قدر هم تلاش می‌کردم بی‌فایده بود چرا که همسرم بی‌خیال بود.
مدتی از تولد پسر اولم نگذشته بود که متوجه شدم فرزند دیگری در راه دارم، اما تولد دومین فرزندمان هم تأثیری در تغییر رویه زندگی شوهرم نداشت. به همین خاطر چند بار تصمیم به جدایی گرفتم اما به دلیل زندگی در روستا از آنجا که همه طلاق را بد می‌دانستند مجبور به تحمل شرایط سخت و دشوار بودم تا اینکه سرانجام 7 سال قبل کاسه صبرم به سر آمد و به دنبال اختلاف‌های شدید و درگیری با «قادر» خانه را ترک کردم و همراه بچه‌هایم به تهران آمده و با اندوخته‌ای که داشتیم خانه‌ای اجاره کردیم تا هم از محیط سرد زندگی‌ام دور باشم و هم فرزندانم بتوانند به تحصیل و کار بپردازند. در این مدت نیز هر چه تلاش کردم شاید همسرم به زندگی بازگردد بی‌نتیجه بود. البته تا 4 سال از او هیچ خبری نداشتیم حتی شغل و مکان زندگی‌اش را نیز تغییر داد تا نتوانیم به او دسترسی داشته باشیم. تا اینکه 3 سال قبل ما را پیدا کرد به سراغمان آمد. با اینکه دل خوشی از زندگی مشترک و اخلاق و رفتارش نداشتم اما از آمدنش خوشحال شدم. غافل از اینکه او برای گرفتن اجازه ازدواج مجدد به دیدنم آمده بود. او قصد داشت سومین «هوو» را وارد زندگی‌ام کند که بشدت از رفتارهای توهین‌آمیز همسرم ناراحت شدم و با اعلام مخالفت شدید برای ازدواج چهارمش او را از خانه بیرون انداختم تا اینکه چندی قبل متوجه شدم او با دختر جوانی ازدواج کرده است. با شنیدن این خبر احساس کردم تمام 32 سال زحمت و تلاش‌هایم برباد رفته است. به همین دلیل تصمیم گرفتم از همسرم به خاطر چهارمین ازدواجش آن هم بدون اجازه شکایت کنم. شوهرم وقتی از شکایتم مطلع شد درخواست عدم تمکین به دادگاه داد و از من شکایت کرد. به همین دلیل امروز به دادگاه آمده‌ایم تا تکلیف زندگی‌ام را مشخص کنم.»
زن با چشمان اشکبار گفت: «حاضرم به زندگی‌ام بازگردم و در کنار همسرم زندگی کنم به خاطر اینکه در این مدت هر دو پسرم را به سرو سامان رساندم و حالا تنها زندگی کردن برایم بسیار سخت است بنابراین حاضرم با همسرم زندگی کنم.»
در این میان پیرمرد که تا آن لحظه سکوت کرده بود به قاضی عموزادی گفت: همسر اولم را به خاطر نازایی طلاق دادم و بعد از آن با زنی که 9 سال از خودم کوچکتر بود ازدواج کردم اما از زندگی و نوع رفتارهایش راضی نبودم. بنابراین تصمیم گرفتم دوباره ازدواج کنم. به همین دلیل به خواستگاری‌ «سیما» رفته و او را به عقد دائم خود درآوردم. اما هرگز تصور نمی‌کردم او نیز زن مورد نظرم نباشد!
7 سال قبل هم به دنبال قهر همسرم، تصمیم گرفتم تنها زندگی کنم، اما نتوانستم بیش از 4 سال طاقت بیاورم. به همین خاطر به سراغ سیما رفته و به او گفتم اگر ظرف یک هفته به خانه برنگردد ازدواج خواهم کرد. اما او که تمام حرف‌هایم را بهانه می‌دانست بی‌توجه به درخواستم به خانه بازنگشت و من هم در 77 سالگی با دختر جوانی ازدواج کردم.
آقای قاضی با اینکه همسر چهارمم بیش از 40 سال از من کوچکتر است اما به خوبی درکم می‌کند و من او را بیشتر از سه همسر قبلی‌ام دوست دارم. او بیش از آنکه به فکر زندگی و پول باشد به فکر من است و ما برای زندگی خود برنامه‌هایی داریم تا روزهای متفاوتی را با هم تجربه کنیم. حالا هم 3 سال است با او زندگی می‌کنم و حتی یک بار هم دعوا نکرده‌ایم و به هیچ عنوان حاضر نیستم همسر سومم را به خانه بازگردانم زیرا از زندگی فعلی‌ام راضی هستم و اگر «سیما» از شرایط ناراضی است می‌تواند درخواست طلاق نماید. پس از پایان جلسه قاضی دادگاه به این زوج یک هفته مهلت داد تا با هم به توافق برسند. در غیر این صورت حکم قانونی را صادر خواهد کرد


کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط سحر* 90/1/25:: 7:55 عصر     |     () نظر
   1   2   3   4   5      >